سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیش رویم بگشا پنجره ی تا از آن پنجره پرواز کنم روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
تاریخ : شنبه 92/11/26 | 4:15 عصر | نویسنده : وستا

 

وقتی حرف از رفتن میشه خودمم دلم میگیره و بدم میاد از این همه رفتن ها ..

ولی خب چیکار کنم چاره ای نیست

باز باید یه مدت برم ..

لطفا نگید چقد لوسه .. مسخره و ...

گرفتارم

گفتم بازم میگم

خواهرم هر روز حالش داره بدتر و بدتر میشه

کاری هم از کسی ساخته نیست

احتیاج به مراقبت داره

باید 24 ساعته کنارش باشیم

کسی که نیست

جز من و مادرم

مادرمم که خودش از غصه خواهرم ........

واسه همین حساس تر و زود رنج تر شدم

تا کسی میگه بالا چشت آبروئه

زار زار گریه میکنم

روزای سختیه

دعا کنید حالا که خواهرم خوب شدنی نیست

لااقل اینقدر درد نکشه

از اول عمرش همش درد کشیده

...

نمیدونم کی برمیگردم

اما برمیگردم

 

 

 

 

وستا با گریه نوشت: تو دعاهاتون واسه مینای ما هم دعا کنید لطفا

 

 

 

 




دریافت کد قفل وبلاگ