سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیش رویم بگشا پنجره ی تا از آن پنجره پرواز کنم روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
تاریخ : دوشنبه 92/2/9 | 10:55 صبح | نویسنده : وستا

 

نباید که دست کم بگیرم

دلشوره های لعنتی رو میگم

که گاهی یادم میره

از کنارشون میگذرم

جدی شون نمی گیرم

و شب هنگام

ضربه خودش رو میزنه

خُرد میشوم

میشکنم

قبل ترها با طلوع خورشید

فراموش میکردم

هر آنچه که شب پیش رُخ داد

هر آنچه که شب پیش شنیدم

و لمس کردم

ولی مدتی است

که نمیتونم

بگذرم

شدم یه دختر کینه ای

که فقط به دنبال تلافی

و انتقام گرفتنه

چقدر ابلهم

...

 

 

 

 

وستای متفکر نوشت: حالم از خودم بهم میخوره

 

 

 




دریافت کد قفل وبلاگ