سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیش رویم بگشا پنجره ی تا از آن پنجره پرواز کنم روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
تاریخ : چهارشنبه 92/7/10 | 2:44 عصر | نویسنده : وستا

 

دیروز  یکی از بچه های کارگاه عکاسیمون که خیلی ادعاش میشه

فکر میکنه حالا چون چند تا دانشگاه ازش درخواست تدریس کردن

پس خیلی بارشه

درباره پروژه جدیدش گفت و اینکه چطور شد

که تبدیل به یک هنرمند نامی شد

که برعکس بقیه که نمایشگاه زدن تو استان و شهرستان خودشان براشون رؤیاست

او استان و کشور خودش که نه، بلکه در کشورهای همسایه نمایشگاه به پا میکنه

از رموز کارش گفت و اینکه هرگز جلوی هنر سر خم نکرده

و اجازه نداده کسی به هنرش توهین کنه

...

بعد از کلاس رفتم تو فکر

فکر اینکه منم میتونستم به جایی برسم

ولی بخاطر یک عده آدم *** نشد

سال 84 بود که با هنر تذهیب آشنا شدم

پیش یکی از بهترین استادها برای آموزش رفتم

دانشجو نبودم

اما بخاطر علاقه و استعدادی که داشتم (به نقل از استاد گرامی)

قبول کردن منم سرکلاس های دانشگاهشون برم

این شد که یکسال بجای درس خوندن برای کنکور

دنبال تذهیب بروم

پشیمان نیستم

کاری بود که دوست داشتم

بعد از اتمام دوره

بجای درس و دانشگاه

وقت خودم را با طراحی سنتی مشغول کردم

دوره های پیشرفته را نتونستم برم

با مخالفت های زیادی روبرو شدم

اما گوش نکردم

به کارم ادامه دادم

یک روز از نشریه ای تماس گرفتند

خواستند برای روی جلد نشریه شون کار کنم

یک فرصت برای اینکه خودم را مطرح کنم

با اینکه وقت خیلی کمی داشتم

قبول کردم

شب بیدار موندم و کاری را که خواسته بودند

انجام دادم

اینه بگم که اون زمان من عادت داشتم ساعت 9 شب بخوابم

صبح هم با اذان صبح بیدار میشدم

ولی اون شب برخلاف شبهای دیگر

نخوابیدم تا صبح بیدار موندم

تو وقت کم کار خوبی تونستم ارائه بدم

در همان زمان

خوشنویس جوانی درخواست همکاری کرد

حس میکردم دروازه های موفقیت به روم باز شده

قبول کردم

دو سه کاری با هم انجام دادیم

تا اینکه نشریه مورد نظر چاپ و توزیع شد

برخلاف انتظار دیدم که

مسئولین نشریه کار مرا به نام کس دیگری زدند

باور کردنش سخت بود

اینم بگم که چند روز قبل از چاپ نشریه

همین گروه از من خواستند که چند تا از کارهامو در اختیارشون بزارم

برای نمایشگاهی

منم در عین سادگی در اختیارشون گذاشتم

بعد از توزیع مجله

زنگ زدم به سردبیر مجله و توضیح خواستم

در کمال خونسردی گفتند که اشتباهی رخ داده

به محض مراجعت به همدان اصلاحیه میزنن

باز هم باور کردم

کارهای که برای نمایشگاه فرستاده بودم

رتبه آورد

ولی باز هم در حقم اجحاف روا داشته بودند

تابلوهای من را به نام کس دیگری گفته بودند

جوایز و لوح تقدیر به فردی دیگری که هرگز حتی

نام تذهیب را هم نشنیده بود تعلق گرفت

و من موندم با دلی شکسته

همین موضوع باعث شد

به همه بی اعتماد بشم

و همکاری که تازه میخواست با آن جوان خوشنویس سربگیره

را فسخ کنم

و از اون روز به بعد هرگز تذهیب کار نکردم

تا امسال...

شاید اگر آن سردبیر و کارکنان آن نشریه

اینگونه رفتار نمی کردن

منم الان یک هنرمند بودم

ولی ...

اینها چند تا از کارهامه که هنوز کسی به یغما نبرده

بهترین هاش همشون پَر

این اولین کارمه

 

 

 

 

 

 

 

 

برای این دو ماه وقت گذاشتم

 

 

 

 

 




دریافت کد قفل وبلاگ