سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیش رویم بگشا پنجره ی تا از آن پنجره پرواز کنم روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
تاریخ : سه شنبه 91/6/21 | 9:38 عصر | نویسنده : وستا

 

چشمامو میبندم

باز که میکنم

عرق کردم

پریشانتر شدم

متوجه نمیشم از بدبختی که اومده...

زمان میگذره

و لحظه ای فرا میرسد

که زمان می ایستد

سایه بدبختی خودشو نشان میده

نیشخندی تحویلم میده

اما کی؟

چطور؟

کجا؟

ینی من؟

...

خدایا نجات بخشم باش

 

وستا با درناندگی نوشت: دیگه دارم مطمئن میشم که آلزایمر شدید دارم

 

 




دریافت کد قفل وبلاگ