سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیش رویم بگشا پنجره ی تا از آن پنجره پرواز کنم روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
تاریخ : جمعه 91/10/29 | 11:33 صبح | نویسنده : وستا

 

گم شده در هیاهوی زندگی

 

 

به چه سرعتی یک ماه از زمستان گذشت

بی آنکه حال و هوای زمستان را داشت باشد

هی روزگار

چه کار کردم تو این یک سال؟!

وقتی که خوب فکر می کنم

می بینم که کاری نکردم

هیچ کار مفیدی نکردم

مثل هر سال ... مثل هر روز ...

به بطالت گذشت عمرم

انگار نه انگار

که حق زندگی فقط یکبار هست

باید به نحو مطلوب ازش استفاده کرد

کارمون شده از صبح تا شب

روز شماری

بعد آه ... افسوس .. حسرت..

که هی دریغا.. چه زود گذشت ...

کاش یکی بود که میزد پس سرمون میگفت

آدم حسابی ... زندگیت و روزهات دست خودته

میخواستی آدم باشی

هدفی رو برای خودت تعیین کنی

...

 

 

 

وستای دل مُرده نوشت: الان وضعیتم دقیقا مثل فضانوردای هس که تو کهکشان گم شدن...

 

 

 

 




دریافت کد قفل وبلاگ